یک پرده تظاهر بر روی همه چیز

ساخت وبلاگ

از کنار باغچه و در جوار درختانی هزار ساله، بدور از کثیفی و یک جای تمیز و هوای پاکیزه سر در می آوری یکهو وسط یک جماعتِ به ذات خویش گم کرده و چپ و راست و بالا و هر کجا ک بخواهی چشم بیندازی، یکی از مصنوعات بشری ـست به رنگ خاکستری و خاکی در کار نیست و آسفالت و آهن و ماشین و آدم ها، از کادر دیدگانت مگر به جز بستن پلک ها خارج نمی شوند. هوای آلوده و این سبک زندگی، ک برخلاف تمامی سال های عمرت بوده است. دچار کشاکش می شوی برای همسو شدن با چنین اجتماعی، با این سطحِ سواد سر از یک کارخانه ی تولید شیر پاکتی در می آوری و روپوش سفیدِ رنگ و رو رفته ای را می کنند بر تنت و می شوی یک ابزار در این مجموعه، با سری کار های یکسان، مثل یک ماشین و پوست آدم ها همگی مزه ای نمکی می دهند و عرق خستگی، بجز یک بوی بد، هیچ خنکایی ندارد. زیبایی از چشمانِ من رخت بسته است، داخلِ این نگاه هیچ ذاتی شبیه به خود نیست و رنگ های شیمیاییِ تغییر، پوشانیدن حقیقت و تظاهر و این سبک بستن چشم ها بر روی حقیقت، دائم به دیدگانم می آیند. تازگی، طراوت .. بوی خوشِ پوست نوزاد، مهربانیِ توی چشم های یک کودک .. افتادن شبنم از گلبرگی بعدِ باران بر روی صورتت و القای حس خنکایِ آب .. استخر ها بوی کلر می دهند و دریاها از زباله ها سرشارند و ساحل ها، قبرستانِ نهنگ ها می شوند و آسمان سالهاست ک مرده است و ستارگان، مگر درونِ عکس ها باشند. این آینه من را به خود نشان نمی دهد.

دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 17:23