حفره تاریک از هیچ پر

ساخت وبلاگ
جمله ها توی زمان به اشتباه در خاطرات ثبت می شوند و افعال جا به جا می شوند. یکجا برای یکنفر، آنکه می گفتی از فاصله دورم کن و بعد. توی دورترین نقطه روی کره ی زمین از او می نشینی، جایی توی اتاقت به خیالت تا ابد. در سکوت. چراغِ اتاق روشن است و همه جا تاریک، در درونت و این جملات می شوند تنها راهِ فرار از این سکون. این تناقضِ بی معنی، اشتباه گرفته ای آن صورت را. نه آن چانه های کشیده در من بود، نه آن لب هایی ک عادت داشتند به اشعار غریب، نه چشمانِ من آن رنگ بود نه نگاهِ من منتهی بود به آن دنیای وسیع. از تو خلاص، مسیر من را با خود برد. سراشیبی تندی ک من را خواهد کشت. بهای خواب آلودگی رگ های سیاهی بودند منشعب از دریای گود زیر چشم ها، به همان رنگ توی قلب و جانم ریختند و تاریکی، سرازیر شد توی واقعیت و شکل داد موجود و نصف و نیمه ی سیاهی را، به یادگار از تو. این حفره ی تاریکِ از هیچ پر.

و من هذیان می گویم در بین تمامی این صداها، و من یک نخ را گرفته ام در میان تمام ریسمان ها و مسیر من را با خود برد و هر نخ به یک دره یا ک یک قله و این از اقبال است ک این مسیر به کدامین مقصد ختم می شود و این از اختیار نیست، این از انتخاب نیست این تنها از آن چیزی ـست ک مطلقا هیچ هنگام هیچ گاه بدان دخلی نداشته ای و قدر الهی و قضا و دین و خداوند و اینها می دانند، ک آخرش چیست و تو نمی دانی و این یک تردمیل الهی ـست و این هویجِ آویزان از ریسمانِ مقابلت ک به دنبالش می دوی هیچ گاه مزه ی خوبی نخواهد داد. زمین گرد است، مسیر حرکتِ سیارات یک نوع هندسه از دایره است، شکلِ تمامی کیهان ها به دور یک مبدا نامعلوم، توی فضایی بسیار دور در نهایت گرد است. سرنوشت گرد است، به دور خود می چرخیم و هیچ چیز نصیب نمی شود و مقصدی نیست و شروع در این چرخش بیست و چهاری زمان گم شده است و پایانی نیست بر هیچ. این دایره های نامتناهی، این لوپ های بسته ی بی مقصد.
دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 17:23