دومین روز از فصلِ سرد

متن مرتبط با «برنامه شبکه یک روز جمعه» در سایت دومین روز از فصلِ سرد نوشته شده است

یک جفت چشمِ پشتِ پرده، بی پلک

  • من دنبال شروع کردن یه تلخی جدید نیستم. اگه قرار باشه منتهی به یه چیز تلخ باشه راهی ک می رم، بر می گردم به همون دره ای ک ازش اومدم. "بازگشتن به همان دره ای ک از آن آمده ایم." این چیزی نیست ک بخوام، این چیزی نیست ک بتونم دیگه تحمل کنم. اگه قرار باشه دوباره این بلا ها سرم بیاد پس همون بهتر ک "ببخشیم ع, ...ادامه مطلب

  • یک پرده تظاهر بر روی همه چیز

  • از کنار باغچه و در جوار درختانی هزار ساله، بدور از کثیفی و یک جای تمیز و هوای پاکیزه سر در می آوری یکهو وسط یک جماعتِ به ذات خویش گم کرده و چپ و راست و بالا و هر کجا ک بخواهی چشم بیندازی، یکی از مصنوعات بشری ـست به رنگ خاکستری و خاکی در کار نیست و آس, ...ادامه مطلب

  • حفره تاریک از هیچ پر

  • جمله ها توی زمان به اشتباه در خاطرات ثبت می شوند و افعال جا به جا می شوند. یکجا برای یکنفر، آنکه می گفتی از فاصله دورم کن و بعد. توی دورترین نقطه روی کره ی زمین از او می نشینی، جایی توی اتاقت به خیالت تا ابد. در سکوت. چراغِ اتاق روشن است و همه جا , ...ادامه مطلب

  • یک سطل آشغال، درونِ یک سطل آشغال

  • آیا شده ام یک انسان با کمترین ریسک های ممکن؟ خوابیدن هیچ جا مگر تختِ خانه؟ لبِ یک پرتگاه، یا روی شاخه های پهن درختان گیلاس. توی سگ پز های تابستان باز نکردن پنجره از ترس خنکای صبح، نتراشیدنِ صورت برای نزدن چند جوش ساده؟ این چیز های راحت و پیش پا افتاده. به تن من عرق کرده است این پیراهن چهار خانه ی اج, ...ادامه مطلب

  • یک لیپتون توی لیوان سوم.

  • از خاطرات خوبی ک از خودم توی دنیای مجازی دارم، از زندگی دوم و منِ مجازی، شخصیت متفاوتی ک با این واقعیت دست و پا گیر داشتم، یاهو مسنجر بود و چت ها و عادم ها و خاطراتش، از یه کانتکت لیست دویست نفر و بیست سی نفری ک همیشه وقتی ساین این می کردم آن بودن. از قابلیت محشره یاهو برای اینویزیبل بالا اومدن. از اون روزی ک یه بار همزمان مشغول صحبت کردن با هفده نفر بودم! از تاثیر محشری ک رو سرعت تایپ کردنم داشت، از نگاه های عجیب خونواده وقتی پشت مانیتور تند تند تایپ می کردم و قهقه میزدم، از اولین باری ک با یه دختر حرف زدم. از ساعت ها چت کردن، بوی گند گرفتن از زیاد روی صندلی نشستن، از پوزخند زدن ها، کنفرانس های شلوغ محشر، از آدمای جالبی ک توی یاهو مسنجر پیدا می شد. برخلاف چیزی ک توی تلگرام هست. اون موقع ها، همه انگار خیلی با استعداد تر بودن، همه شخصیت هاشون عمق داشت انگار. تو چشماشون ک نگاه می کردی همه یه داستان داشتن. مثل الان همه اینقد سطحی نبودن. اون موقع ها چند تا وبلاگ می شناختم ک بدجوری تحسینشون می کردم و دوست داشتم شبیهشون باشم. هنوز نویسنده ی چند تا از وبلاگا رو میشناسم منتها، دیه مثل قبل اون , ...ادامه مطلب

  • شصت و سومین روز از فصل سرد

  • آذر ماه می رسد، شروع می شود آن فصل سرد. بی خانمان ها مظلوم تر از همیشه اند. صورت ها قرمز تر از همیشه است. زمستان فقط از پشت شیشه های خانه ـمان قشنگ است. زمستان، جایی ـست بین تپه هایِ شرقِ دور، جایی میان کوه های هشت هزار متری رشته کوه هایِ بلند هیمالیا، زمستان روی نوکِ دماوند هویدا می شود. وقتی ک هوا آنقدر سرد باشد ک نتوانی چشمانت را باز کنی، آنقدر ک هوا سرد باشد ک حاضر نباشی دستِ هر کسی را ک باشد بگیری. آنوقت ک مطلقا تنها و بی دفاع خود را در باد احساس می کنی. عظمتِ کوهستان، سرما و تنهایی، سفیدیِ مقدسی ک به پلیدی بشارت می دهد. دانه هایِ آبِ حیات بخش یخ زده ای ک حیات می گیرد. جایی توی کوهستان، ک جسد ها یخ می زنند و می شوند راهنمای مسیر. جایی توی کوهستان ک شب ها مطلقا تاریک است و نسیم، دستِ مرگ را روی گونه ها نوازش می دهد. زمستان، برایِ من مقدر کننده ی روز هایِ شاعرانه ی ضعف است. زمستان برایِ من مثلِ یک عید است. آغاز سالِ جدید است، توی آذر ماه تیغ ها انگار تیز تر از همیشه اند.  آسمانِ زنگ زده ی پر ابر و سرد، ماهِ مه آلودِ سفید پشتِ ابر، وزش باد و نوازشِ دستانِ مرگ، و برف می ,شصت و سومین سوره قران,شصت و سومین دوره دانشنامه تخصصی ...ادامه مطلب

  • ایمان بیاوریم به یک دندگیِ من

  • نمی دونم از تو و خودم باید چ توقعی داشته باشم. دلم می خواد دوست داشته باشم، تماما و همه وقت و همه جا و بی محدودیت و انکار و قایم کردنت از دیگران، مثل اون موقع ها ک در حد الهه ی آسمان و زمین و زندگی و هستی و فلسفه ی من می رفتی بالا و ستایش می شدی و اشک تو چشمام جمع می شد و دنیام، تمامِ دنیام در حد یه دختر صد هفتاد سانتی هفده ساله ی رنگ پریده کوچیک می شد و جمع می شد یه جا. خیلی ساده و جمع و جور و همه چیز معلوم، تو بودی و همه چیزی بود ک دلم می خواست و رسیده بودم بهش. نمی تونم تحمل کنم برای دیدنت مجبور باشم از بقیه قایمت کنم، بریم تو یه محله ی غریب، تو ساعاتی ک فک ,ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد,ایمان بیاوریم به فصل زرد,ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد pdf,ایمان بیاوریم به آغاز فصل زرد,ایمان بیاوریم به فصل ...ادامه مطلب

  • سی و هشتمین روز از فصل سرد

  • دلم واست خیلی تنگ شده، و تو حق نداری اینو بدونی حتا.,سی و هشتمین هفته بارداری,سی و هشتمین دوره مسابقات اوقاف,سی و هشتمین سوره قرآن,سی و هشتمین رئیس جمهور آمریکا,سی و هشتمین رئیس جمهور امریکا,سی و هشتمین کنگره جامعه جراحان,سی و هشتمین کنفرانس ریاضی ایران,سی و هشتمین سالگرد دکتر شریعتی,سی و هشتمین آزمون دستیاری,سی و هشتمین آزمون دستیاری پزشکی ...ادامه مطلب

  • یک روز جمعه ی دیگری ک به اتمام می رود کم کم

  • زندگی مثل سریال بیگ بنگ تئوری نیست، چهار تا دانشمند رفیقات باشن و رو دیوار اتاقت دو سه تا مدرک دکترا و یه چند تایی لیسانس داشته باشی و تازه هفتاد و پنج سالتم نباشه، همه ش بیست هفت هشت سالت باشه و سرگرمیات البته مربوط به دهه اول زندگی آدما می شه. زندگی اینجوری هیچوقت پیش نمی ره ک همسایه رو به روییت شبا هر شب بیاد باهات شام بخوره، تازه یه دختر بلوند سفید خوش اندامم باشه ک سابق هم دوست دخترت بوده ولی، دیه با هم نیستید می دونی. پشتِ سر من دیواره، پشت دیوار راه پله ـس و پشت ساختمون ما یه ساختمون دیگه ـست و خوب ک فکر کنم تا چند ده کیلومتری من همیشه این داستان هس,یک روز جمعه,برنامه شبکه یک روز جمعه,اخبار شبکه یک روز جمعه,برنامه های شبکه یک روز جمعه ...ادامه مطلب

  • سقوط به تاریکیِ دره ی تنهایی

  • هوا هر روز بیشتر رو به سردی می رود، انگار ابر ها پایین تر می آیند و فاصله ی زمین و آسمان کم می شود. درختان هنوز سبزند علیرغم تمام این پاییزی بودن ها، ایمان آوردیم به آغاز فصل سرد ولی، سرما شروع می شود و فصل ها پیش تر انگار از دست رفته اند. درختانِ شمال علیرغم تمام پاییز بودن ها هنوز سبز اند، روی چوبِ انسانی قارچ های سمی می روید. دور جاده های کوهستانی را سیم های خار دار کشیده اند تا طبیعت را از ما محافظت کنند انگار. درختانِ شمال سبز اند، روی کوه ها هر جا ک بشود یک چیز سبز رشد می کند. یک جور هایی اشباع، اشباع از این سبزینگی، محیط از زندگی اشباع می شود. ک شا, ...ادامه مطلب

  • دومین روز از فصلِ سرد

  • بعضی وقتا خیلی احساس دلتنگی می کنم، اغلبش متمرکز به یک نفره ولی همه ش مال اون نیست! این برام خوشحال کننده نیست، اما یه نتیجه گیری ساده رو در بر داره ک اون همه ی دنیای من هم نیست. و بعد، دستمو باید بذارم زیر چونم و فکر کنم، ک چ احساسی باید پیدا کنم. ای کاش مثل کمدی های کلاسیک هالیوودی بود، می رفتی شب تو یه بار ک توش پر بود از همه جور عادمی ک البته یه هدفِ کاملن یکسان داشتن و از بین گزینه های موجود یکیو انتخاب می کردی، نه برای مدتِ طولانی و البته گرمیِ شراب و مستی هم تو رو از آدم سینگله ی همیشه هستی و گذشته ی بدی ک اعتماد به نفستُ خورد و خاکشیر کرده بود ساب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها