دومین روز از فصلِ سرد

ساخت وبلاگ
و خداوند استیون ویلسون را خلق کرد. به همراهِ نسیم خنک بهار و پرده هایی ک از این نسیم پر و خالی می شوند. شخصا فکر می کنم، استیون ویلسون برایِ خود من آهنگ می سازه. به طرز عجیبی دلخواه و مطابق با سلیقه ی این حقیره نحوه ی آهنگ سازی ایشون. اینکه من چطور این موسیقی دان رو پیدا کردم، یک اتفاق شیرین بود و نیازمند تشکر از کسی ک خودش هم نمی دونه اونو بهم معرفی کرده حتا. اما، به هر حال .. توی احساسات و احوالات متفاوت استیون ویلسون برای من مثل یک لباس مناسب برای رقص می مونه. سوار بر حالات زندگی من می شه و اون ها رو زیبا می کنه، مثلِ دو تا بال برای پروانه می مونه. نه صرفا برای پرواز، پروانه ی بی بال رو مجسم کردید؟ اونقدرام خوشگل نیست. بال هاش بهش زیبایی می ده و البته، با اون بال ها پرواز می کنه. استیون ویلسون، درکِ متفاوتی از موسیقی به دنیا داد. درکی ک عامه ی مردم با اون غریبه ن. موسیقی مد نظر ویلسون یک جلوه از زندگی ایه ک شاد و رنگارنگ نیست. تو دنیای ویلسون رنگ سیاه سفید و آبی تیره و رنگ های مرده پاشوندن رو در و دیوار هاش. وقتی ازش پرسیدن چرا، گفت این بازتاب زندگی ملموس تره و بیشتر به چشم میاد. ام دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 8:52

ایده های ما قدیمی شده است. این روز ها این چیزها دگر مد نیست، حرف ها کوتاه ترند. وبلاگ نویسی دگر کارِ قشنگی نیست. این روز ها توییتر هست، و متن ها کوتاه. طنز، و مردمِ گوسفند طور تر .. یکهو یک جریان شروع می شود و انگار ک رودخانه باشد و همه می افتند وسطش و با جریان می روند. چشمشان را روی پرتگاه ها می بندند. آبشار از دور زیباست، نه برای فرو افتادن از آن کسی صف نمی کشد. این روز ها مردم بیشتر عکس می اندازند، نقاشی ها از بین رفته اند. این روز ها نرم افزار ها عکس شما را افکت های کاغذی می دهد. لمسِ هنر جای خود را به لمس صفحه نمایش داده است. و حتا من، در اسارتِ این پیشرفت بجای قلم بدست گرفتن در حال فشار دادن چند ده دکمه ی مقابلم هستم. این یک جبر است، گاها زیبا .. گاها تلخ، سوگواری برای اصالت ها. ایده های من، آدم های امثال من هرچند ک از نسلِ جدید اما پایبند به تفکرات قدیم اند. من توی پارک روی نیمکت ها دراز می کشم و کتاب می خوانم. من بلد نیستم شال گردنم را یک گره زیبا بزنم، یا ک با عینکِ گرد کائوچویی طور و موهای روی صورت ریخته توی خیابان چرخ بزنم. آدم های مثل من، توی این زمان حل شده اند. کمرنگ شده دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 64 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 19:14

آه ک درگیرم صبح ها و تا نصف شب مشغول و لحظه های اندکی، آخر هفته ها ک کار تمام می شود می نشینم پای این دکمه ها، و بعد فکر می کنم ک .. فکر می کنم ک، چیزی نیست داخلِ این سبکِ زندگی برای بیان کردن. فکر می کنم به کار هایی ک کرده ام، و متوجه تکراری می شوم ک هفته ی پیشینش متوجه شده بودم و این خود یک تکرارِ دیگر است. این یک غر زدن است، چرا ک خالی ام از صحبت ها. خالی ام از شعر، از داستان و خیابان ها، از تفکر و دیدن اتفاقاتِ درون رویا و به نحوی شاعرانه تفسیرش کردن، من برایِ یک دیدگاهِ متفاوتِ نویسنده گونه دگر زمانی ندارم. خالی از کلمات. تنها خسته، و انتظارِ شروعِ هفته ای دیگر. سرعتِ گذر ایام، طی شدن ماه ها و بالا رفتن عدد سالها، یک طور عجیبی بالا رفته است. انگار ک .. انگار ک این دیروز بود، فروردین ماهِ جدایی، و آن آخرین تجربه ی خود بودنم شده است. بعد از آن، یک رنگ خاکستری به خود گرفتم و توی تاریکی هایِ این قاب همرنگ شدم و زمان روی من غبار ریخت و موهای من روی زمین ریخت و لب ها کمتر رو به خنده باز و چین های پیشانی مهمانِ ثابت صورت شده اند. حال یک آخر هفته ی دیگر شده است و اینجا نشسته ام. سال رو به دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 73 تاريخ : جمعه 6 اسفند 1395 ساعت: 19:14

کجا بزرگ شدم، کنار عادم های معمولی، توی کالبد یک بچه ی معمولی، چهره ی معمولی، طرز تفکر و هوش و وضع مالی معمولی، کجا بزرگ شدم. توی یک محله ی معمولی، و نه حتا سطح پایین و انقدر فقر ک زندگی را برایم تراژدی وار چهارچوب کند و بشود تاثیری بر کودکی هایم ک بگویم در بزرگی ها چقدر محرک شخصیت عجیبم بوده است. من اهل تظاهر نیستم، من بیشتر از آنچه باید عقب می کشم و توی تاریکی می نشینم و نظاره می کنم گذر تمام چیز ها را. من کسی هستم ک اگر جای نیوتن بود، افتادن سیب را نظاره می کرد و می فهمید و سکوت می کرد و توجیه می کرد خود را. کاری ـست ک هم اکنون می کنم، زندگی را توی کتاب ها و فیلم ها، توی یک لبخند دوستِ شگفت انگیز ک نمی بنمش دگر بار. توی دنیای ذهن خودم، خیال پردازی ها توی رخت خواب. گاهی خجالت زده می شوم از صورتم توی آیینه، نه بخاطر چهره، از حالت نگاه .. از چشم هایِ قانع و آرامم و بی هیچ نور گیرایی. حالت عصبی طور، وابسته به سیگار و موهای ژولیده. نه حتا مثل یک درویش، نه فرد در اوج شادابی و جوانی، نه یک شاعر، نه یک فیلسوف، نه یک آرمان طلب و نه حتا شبیه به انزوا گران. این را آمده ام بنویسم برای خود آینده دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 0:15

از خاطرات خوبی ک از خودم توی دنیای مجازی دارم، از زندگی دوم و منِ مجازی، شخصیت متفاوتی ک با این واقعیت دست و پا گیر داشتم، یاهو مسنجر بود و چت ها و عادم ها و خاطراتش، از یه کانتکت لیست دویست نفر و بیست سی نفری ک همیشه وقتی ساین این می کردم آن بودن. از قابلیت محشره یاهو برای اینویزیبل بالا اومدن. از اون روزی ک یه بار همزمان مشغول صحبت کردن با هفده نفر بودم! از تاثیر محشری ک رو سرعت تایپ کردنم داشت، از نگاه های عجیب خونواده وقتی پشت مانیتور تند تند تایپ می کردم و قهقه میزدم، از اولین باری ک با یه دختر حرف زدم. از ساعت ها چت کردن، بوی گند گرفتن از زیاد روی صندلی نشستن، از پوزخند زدن ها، کنفرانس های شلوغ محشر، از آدمای جالبی ک توی یاهو مسنجر پیدا می شد. برخلاف چیزی ک توی تلگرام هست. اون موقع ها، همه انگار خیلی با استعداد تر بودن، همه شخصیت هاشون عمق داشت انگار. تو چشماشون ک نگاه می کردی همه یه داستان داشتن. مثل الان همه اینقد سطحی نبودن. اون موقع ها چند تا وبلاگ می شناختم ک بدجوری تحسینشون می کردم و دوست داشتم شبیهشون باشم. هنوز نویسنده ی چند تا از وبلاگا رو میشناسم منتها، دیه مثل قبل اون دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 72 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 0:15

آذر ماه می رسد، شروع می شود آن فصل سرد. بی خانمان ها مظلوم تر از همیشه اند. صورت ها قرمز تر از همیشه است. زمستان فقط از پشت شیشه های خانه ـمان قشنگ است. زمستان، جایی ـست بین تپه هایِ شرقِ دور، جایی میان کوه های هشت هزار متری رشته کوه هایِ بلند هیمالیا، زمستان روی نوکِ دماوند هویدا می شود. وقتی ک هوا آنقدر سرد باشد ک نتوانی چشمانت را باز کنی، آنقدر ک هوا سرد باشد ک حاضر نباشی دستِ هر کسی را ک باشد بگیری. آنوقت ک مطلقا تنها و بی دفاع خود را در باد احساس می کنی. عظمتِ کوهستان، سرما و تنهایی، سفیدیِ مقدسی ک به پلیدی بشارت می دهد. دانه هایِ آبِ حیات بخش یخ زده ای ک حیات می گیرد. جایی توی کوهستان، ک جسد ها یخ می زنند و می شوند راهنمای مسیر. جایی توی کوهستان ک شب ها مطلقا تاریک است و نسیم، دستِ مرگ را روی گونه ها نوازش می دهد. زمستان، برایِ من مقدر کننده ی روز هایِ شاعرانه ی ضعف است. زمستان برایِ من مثلِ یک عید است. آغاز سالِ جدید است، توی آذر ماه تیغ ها انگار تیز تر از همیشه اند.  آسمانِ زنگ زده ی پر ابر و سرد، ماهِ مه آلودِ سفید پشتِ ابر، وزش باد و نوازشِ دستانِ مرگ، و برف می دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : شصت و سومین سوره قران,شصت و سومین دوره دانشنامه تخصصی, نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 0:14

نتسبمتسبمتسمتبمسکنثتبقمصنتبمکسنیتب این گونه شروع می کنم یک متن را به این حال خراب و دیوانه پریشی هایی ک از چشمانم شده است آویزان. یک روز تکراری توی یک بدن تکراری، خیره نشدن به مانیتور و نادانی از آن چ نمی دانی. ها ها ها ها ها ها ها. کجا می روی ای دوست عزیز من، کجا ایستاده ای تو، چرا زیر بارانی؟ چرا بدنت یخ زده است، چرا نفست در نمی آید. چرا چشمانت ترسیده اند، چرا در حال مردنی آخر چرا. آخر چطور می روی از دستِ من. کجا ایستاده ای، جایی تو قبر خوابیده ای، توی خواب های من مدام در حال فرار، از این شهر به آن شهر و معشوقه ی تکراری، توی خواب ها چهره ات دگر درست یادم نیست. توی خواب ها فراموش کرده ام بویت را، آخرین حسی ک می رود از یاد. آخرین چیزی ک می ماند به خاطره م را هم از دست داده ام، من خود را گم کرده ام و کاریش نمی شد کرد. من خود را از دست داده ام توی گذشته ای ک خود ثبتش کرده ام. روی ساعد دستِ چپم، جای یک زخمِ عمدی مانده است. جای یک گذشته ی نه چندان دور ک حک شده است بر روحِ من. کجایی تو، هان؟ چقدر از تو در یاد من هست، چقدرش را زمان با خود برد، چقدرش را زمان در خاطراتم تحریف کرد؟ اسمت را یادم دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 0:14

نمی دونم از تو و خودم باید چ توقعی داشته باشم. دلم می خواد دوست داشته باشم، تماما و همه وقت و همه جا و بی محدودیت و انکار و قایم کردنت از دیگران، مثل اون موقع ها ک در حد الهه ی آسمان و زمین و زندگی و هستی و فلسفه ی من می رفتی بالا و ستایش می شدی و اشک تو چشمام جمع می شد و دنیام، تمامِ دنیام در حد یه دختر صد هفتاد سانتی هفده ساله ی رنگ پریده کوچیک می شد و جمع می شد یه جا. خیلی ساده و جمع و جور و همه چیز معلوم، تو بودی و همه چیزی بود ک دلم می خواست و رسیده بودم بهش. نمی تونم تحمل کنم برای دیدنت مجبور باشم از بقیه قایمت کنم، بریم تو یه محله ی غریب، تو ساعاتی ک فک دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد,ایمان بیاوریم به فصل زرد,ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد pdf,ایمان بیاوریم به آغاز فصل زرد,ایمان بیاوریم به فصل, نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 57 تاريخ : جمعه 14 آبان 1395 ساعت: 10:48

انتخاب های شخصی من. من کی ـم، چجوری ـم. چجوری می تونم باشم. چقد محدوده م توی این دایره ی اجتماع و خانواده ای ک توش هستم. دستام بسته ـست؟ محدود به موجودی بانکی، خواسته ها و محدودیت توی خیال پردازی. ایده پردازی، خلاقیت، غافلگیرت کردن. من وقت ندارم، وقت ندارم ک فک کنم موقع بیکاری هام چیکار بکنم و اغلب اونقد خسته ـم، و بی حوصله و انگیزه ک تخت، تخت، تخت. و مجبور کردن خودم به دانشگا رفتن و پول در آوردن و پوشیدنِ یه کفشِ پاره ی تکراری وقتی پولِ زیادی برای خرج کردن داری و حوصله ـش رو نه، دلش رو نه. چیزی شبیه به خون رو می نویسم روی کاغذ، هادی پاکزاد گفت و من، چیزی با دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 12:24

خیلی چیز باعث می شه تو فکر خیلی چیزای دیه فرو برم. اینکه مدت طولانی ایه بلاگ می نویسم و هیچوقت به قدری ک فک می کردم استحقاقشو دارم استقبال نشده ازم. خیلی وقتا راجب پستی ک نوشتم مطمن بودم و آس می دونستمش، و بعدش فک می کردم علتِ تو گوشه موندنش این بوده ک خب، طرز فکرا فرق می کنه. طبیعتا هم همینجوره و هیچکسی مثل من اونو نمی خونه. ناسلامتی خودم نوشتمش. اما حالا، نتیجه های دیگه ای هم عایدم شده. اینکه یقینا و کاملن و قطعا شخصیت من مورد پذیرش جامعه نیست اونقدرا. کاملن هم راضی ام ازین موضوع. نه حالِ دو هفته یه بار سلمونی رفتن دارم و عینک دودی زدن و حساس بودن رو تیپ و دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 61 تاريخ : جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 19:08

بیشتر از همه خودم

و بعد از شما دوستان عزیزم

کمال تشکر و قدردانی رو انجام می دم

ک به این حال وحشتناک افتادم

مقصر؟ علت؟ تصادف؟ سرنوشت

فکر به گذشته

سوزوندن کالری ها تو راه اشتباه

واقف بودن بهش و ادامه ی کار

من نیاز دارم اروم بشم

و بعد اگه تونستم خودمو بهبود ببخشم

سلام تنهایی من

سلام ضعف درونی من


دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : com,io,io games,m,net,net framework,emoticon,22 ammo,22 rifle,223 ammo, نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 64 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 1:44

زندگی مثل سریال بیگ بنگ تئوری نیست، چهار تا دانشمند رفیقات باشن و رو دیوار اتاقت دو سه تا مدرک دکترا و یه چند تایی لیسانس داشته باشی و تازه هفتاد و پنج سالتم نباشه، همه ش بیست هفت هشت سالت باشه و سرگرمیات البته مربوط به دهه اول زندگی آدما می شه. زندگی اینجوری هیچوقت پیش نمی ره ک همسایه رو به روییت شبا هر شب بیاد باهات شام بخوره، تازه یه دختر بلوند سفید خوش اندامم باشه ک سابق هم دوست دخترت بوده ولی، دیه با هم نیستید می دونی. پشتِ سر من دیواره، پشت دیوار راه پله ـس و پشت ساختمون ما یه ساختمون دیگه ـست و خوب ک فکر کنم تا چند ده کیلومتری من همیشه این داستان هس دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : یک روز جمعه,برنامه شبکه یک روز جمعه,اخبار شبکه یک روز جمعه,برنامه های شبکه یک روز جمعه, نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 56 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 8:28

هوا هر روز بیشتر رو به سردی می رود، انگار ابر ها پایین تر می آیند و فاصله ی زمین و آسمان کم می شود. درختان هنوز سبزند علیرغم تمام این پاییزی بودن ها، ایمان آوردیم به آغاز فصل سرد ولی، سرما شروع می شود و فصل ها پیش تر انگار از دست رفته اند. درختانِ شمال علیرغم تمام پاییز بودن ها هنوز سبز اند، روی چوبِ انسانی قارچ های سمی می روید. دور جاده های کوهستانی را سیم های خار دار کشیده اند تا طبیعت را از ما محافظت کنند انگار. درختانِ شمال سبز اند، روی کوه ها هر جا ک بشود یک چیز سبز رشد می کند. یک جور هایی اشباع، اشباع از این سبزینگی، محیط از زندگی اشباع می شود. ک شا دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 18:14

یکی رو می شناختم، هرچقدر ک زندگی ـش گه می شد و پایین تر می رفت تو منجلابِ اتفاقای بدِ تموم نشدنی، شاید افسردگی می گرفت و دست به کارای احمقانه می زد اما خب، هیچوقت ندیدم آدم عصبی ای باشه. هیچوقت نشنیدم صداش از یه حدی بالاتر بره، یادم نمیاد تاحالا دویدنش رو دیده باشم. آدمِ زیادی آرومی بود. یک جورایی، خیلی منعطف بود. زیر فشارِ چیز هایی ک بهش تحمیل می شد خم شده بود و کش می اومد. اینجور آدم ها له می شن، ولی نمی شکنن. نشکست و هرچقدر هم بد، باز خونسردی و آرامشش رو داشت. ولی متاسفانه من اینطور نبودم. مادرم بهم می گفت سفت باشم. مثِ تو فیلما :) می گفت قوی باش، وقتی دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 53 تاريخ : جمعه 2 مهر 1395 ساعت: 8:33

بعضی وقتا خیلی احساس دلتنگی می کنم، اغلبش متمرکز به یک نفره ولی همه ش مال اون نیست! این برام خوشحال کننده نیست، اما یه نتیجه گیری ساده رو در بر داره ک اون همه ی دنیای من هم نیست. و بعد، دستمو باید بذارم زیر چونم و فکر کنم، ک چ احساسی باید پیدا کنم. ای کاش مثل کمدی های کلاسیک هالیوودی بود، می رفتی شب تو یه بار ک توش پر بود از همه جور عادمی ک البته یه هدفِ کاملن یکسان داشتن و از بین گزینه های موجود یکیو انتخاب می کردی، نه برای مدتِ طولانی و البته گرمیِ شراب و مستی هم تو رو از آدم سینگله ی همیشه هستی و گذشته ی بدی ک اعتماد به نفستُ خورد و خاکشیر کرده بود ساب دومین روز از فصلِ سرد...
ما را در سایت دومین روز از فصلِ سرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bullshiiit1 بازدید : 49 تاريخ : جمعه 2 مهر 1395 ساعت: 8:33